فراموشی، فراموشکاری سایر معانی: نسیان، غفلت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن سایر معانی: بخشیدن (گناه و تقصیر و غیره)، (از تقصیر کسی) درگذشتن، گذشت کردن، وخشودن، آمرزیدن، گنه بخشی کردن، اغماض کردن، ندیده گرفتن، (در اظهار ادب) ببخ ...
بی شکل، بی ریخت سایر معانی: بی دیس، نامشخص، بی سیما، بی صورت
بددهن، ناسزاگو، فحاش، وقیح، هرزه گو، هرزه دهن، بدزبان، بیعار، بی عفت، بدزبان، بددهن، بحاش
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پای ...
سرکشی، خودسری، کج خلقی، بدخویی
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی سایر معانی: نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیف النفس، زودشکن، زودآسیب، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سبد ع ...
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت سایر معانی: لگام ناپذیر
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو سایر معانی: مانبد، هزینه اندیش، مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم خرج، کم هزینه، ساده
انجام دادن، واقعیت دادن، عملی کردن، تمام کردن، تکمیل کردن، براوردن سایر معانی: انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، براوردن، واقعیت دادن [ریاضیات] برآوردن، انجام دادن، اجرا کردن، برقرار بودن، ...
بخاک سپاری، مراسم تشییع جنازه، مراسم دفن، مجلس ترحیموتذکر، دفنی، وابسته به تشییع جنازه، وابسته به ایین تشییع جنازه سایر معانی: (مراسم ختم و به خاک سپاری) خاک سپاری، کفن و دفن، آیین سوگواری، ...