foundation
/faʊnˈdeɪʃn̩/

معنی

پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه
سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پایه ی استدلال، اساس موضوع (یا بحث و غیره)، (در مورد هر چیز) زیرسازی، بنیان بندی، زیرکار، (لوازم آرایش) کرم پودر، رجوع شود به: foundation garment
[عمران و معماری] پی - شالوده - فونداسیون - زیربنا - پاشنه - پی گذاری
[برق و الکترونیک] پایه، اساس
[مهندسی گاز] اساس، پایه، تاسیس، بنیاد
[زمین شناسی] پی، شالوده، فونداسیون، زیر بنا، پاشنه، پی گذاری - - الف) بخش تحتانی و محافظ ساختار مهندسی که در تماس با سنگ یا خاک واقع در زیر ساختار مورد نظر بوده و وزن ساختار و دیگر بارهای موجود را به مواد سنگی یا خاکی منتقل می کند. این قسمت معمولا در زیرزمین قرار دارد. - - ب) عنوانی که در برخی مواقع برای بخش فوقانی توده های سنگی و خاکی که در تماس با ساختار مهندسی بوده و بار ناشی از آن را تحمل می کند، به کار می رود؛ subsoil. -
[نساجی] زمینه - پایه - فنداسیون - پارچه نواری که خارهای سیلندر های خاردار روی آن نصب می شود
[ریاضیات] اصل، مبدأ، بنیان، پای بست، پایه، اساس، بنیاد، پی ریزی، شالوده، زیربنا
[آب و خاک] پی، فونداسیون