سمج، سرسخت، کله شق، خودرای، کله خر، ادم کودن وسرسخت، کله شق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخاک سپردن، دفن کردن، از نظر پوشاندن [خاک شناسی] خاک دفن شده
[کامپیوتر] کابل تلویزیونی . [برق و الکترونیک] تلویزیون کابلی نوعی سیستم توزیع برنامه های تلویزیونی که با دریافت سیگنالهای تمام ایستگاههای محلی و تعداد ی ایستگاه راه دور توسط آنتهای قوی و واق ...
تاریک، تیره، تار، مه الود سایر معانی: (قدیمی) مبهم، غلیظ
بد خلق، چموش، بد اخم سایر معانی: کج خلق، دعوایی، زود خشم، تندخو، گهگیر، ناتو، بد قلق
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
(خودمانی - بازرگانی) سرمایه گذاری یا شعبه ی فرعی شرکت که با سود فراوان آن شعبه های کم سود تر را تقویت می کنند و یا دست به سرمایه گذاری نوینی می زنند، (مجازی) گاو شیرده
تجرد، امتناع از ازدواج، بی شوهری، بی زنی سایر معانی: عزبی، عزوبت
جشن، تشریفات، مراسم، رسم سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصو ...
مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا سایر معانی: مسلما، بی شک [صنعت] اطمِنان، حتمی
عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی سایر معانی: پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)
اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن سایر معانی: (عامیانه) 1- به سهم خود کمک کردن، در کمک (مالی یا معنوی) سهیم شدن، 2- اظهار نظر خود را ارائه دادن، نظر دادن