درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی سایر معانی: behavio(u)rروانشناسى : رفتاررفتار، کردار، (واکنش هر چیز نسبت به محیط خود) کنش، عمل، کارکرد [عمران و معماری] رفتار - حالت - عمل [بهدا ...
عقب، عقب، پشت سر، عقب تراز، بعد از، دیرتراز، کپل، پشت سر سایر معانی: در پشت، در عقب، به سوی عقب، واپس، عقب تر، ورا، آن سوی، ماورا، پشتی، حامی، پشتیبان، (قدیمی) ذخیره، برای بعد، باقی کار، باق ...
قدیمی مسلک، عقب افتاده، امل، از حال بی خبر، کهنه، بی خبراز
مشاهده کردن، دیدن، هان، اینک، ببین سایر معانی: نگریستن، نظاره کردن، در مدنظر گرفتن، (حرف ندا) بنگر، هان، در وجه امری ببین، اینک
شاهد، بیننده
دارای کسالت، ناخوش، کسل، کمتر از حد معمول، با کسر [حقوق] سهامی که ارزش جاریشان کمتر از ارزش اسمی آنها باشد
ژولیده سایر معانی: (verb transitive) گیج کردن، غرق افکار شاعرانه کردن، بفکر انداختن
بانی خیر، نیکوکار، ولینعمت، واقف، صاحب خیر سایر معانی: کریم (به ویژه کسی که در امور خیریه فعال است)، آدم خیر، بهمنش
جاذب، میگسار، باده دوست، باده نوش سایر معانی: بسیار جاذب (آبگونه ها)، بس درآشام، اندرآشام، اندرکش
اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند
جلوگیری از ابستنی، زاد ایست سایر معانی: جلوگیری از آبستنی، کنترل موالید، زادمهار، تنظیم خانواده [زمین شناسی] جلوگیری از آبستنی، تنظیم موالید [بهداشت] مهار زایش - کنترل موالید ...