behind
معنی
عقب، عقب، پشت سر، عقب تراز، بعد از، دیرتراز، کپل، پشت سر
سایر معانی: در پشت، در عقب، به سوی عقب، واپس، عقب تر، ورا، آن سوی، ماورا، پشتی، حامی، پشتیبان، (قدیمی) ذخیره، برای بعد، باقی کار، باقی دار، عقب مانده، دارای پس افت، اتکاء، نشیمن گاه
[فوتبال] پشت سر
سایر معانی: در پشت، در عقب، به سوی عقب، واپس، عقب تر، ورا، آن سوی، ماورا، پشتی، حامی، پشتیبان، (قدیمی) ذخیره، برای بعد، باقی کار، باقی دار، عقب مانده، دارای پس افت، اتکاء، نشیمن گاه
[فوتبال] پشت سر
دیکشنری
پشت
اسم
back, rear, behind, rear part, heelعقب
قید
behind, in the absenceپشت سر
back, behind, afterعقب
after, then, behindبعد از
behindعقب تراز
حرف اضافه
behind, afterپشت سر
behindدیرتراز
behindکپل
ترجمه آنلاین
پشت سر
مترادف
abaft ، after ، afterwards ، at the heels of ، at the rear of ، back of ، bringing up the rear ، eating the dust ، in the background ، in the wake ، later than ، next ، off the pace ، subsequently ، trailing