[ غَ ] (اِ) سنگ عصاری است و آن سنگی باشد که بر تیر چوب عصاری بجهت زیادتی سنگینی بندند و بعضی بمعنی تیر عصاری گفته اند. (برهان قاطع). بمعنی سنگ عصاری است و آن سنگی است که بر تیر عصاری بن ...
لغتنامه دهخدا
[ غَ ] (پسوند) (مزید مؤخر) پساوند در آخر بعض اسامی امکنه، مانند: راغن، خشوفغن و میغن.
[ غُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گردآوری است، و جمع کردن را غن کردن گویند: این لباسها را غن کن؛ یعنی جمع کن. و ظاهراً مخفف کلمهٔ غُند است. رجوع به غند و غندرود شود.
[ غَ ن ن ] (ع مص) آواز کردن در کام. سخن گفتن از بینی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || گفتن صدایی حلقی و دماغی را چندین دفعه. (دزی ج ۲ ص ۲۲۸). رجوع به غُنَّة شود. || آواز کردن سنگ. ...
(غَ) [ ع. غناء ] (اِمص.) توانگری.
فرهنگ فارسی معین
صوت طربانگیز؛ آواز خوش؛ سرود.
فرهنگ فارسی عمید
[ غُ ] (ع اِمص) آوازخوانی. تغنی، و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است و از انواع بازیها شمرده شود. (از اقرب الموارد). خنیاگری. ظاهراً معرب از خونیا (یونانی) است. و رجوع به غِنا شود.
[ غُ ] (اِخ) (کوه...) قصبه ای است از توابع بادغیس در خراسان. همان گناباد امروزه است. رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ص ۱۵۳ و گناباد شود.
[ غَ دِ ] (ع اِ) جِ غُندُبة. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به غُندُبة شود.
[ غَ ] (اِخ) حسین بن عبداللََّه غنادوستی سرخسی، مکنی به ابوعبداللََّه. ادیب و شاعر و فقیه بود. نزد قاضی ابوالفضل حارثی و قاضی ابی الحرث حارثی تفقه کرد، و از ابونصر محمدبن علی بن حجاج سرخسی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.