۱. نویسنده؛ دبیر. ۲. کسی که از کتابی نسخهبرداری میکند؛ استنساخکننده. * کاتب ازلی: خدایتعالی. * کاتب وحی: هریک از نویسندگان که آیاتی را که بر پیامبر اسلام نازل ...
فرهنگ فارسی عمید
کاش: تعبیر چیست؟ یار سفرکرده میرسد / ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی (حافظ: ۸۷۶).
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد.
۱. آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی میکند. ۲. [مجاز] مرفه؛ ثروتمند: از حادثه لرزند به خود کاخنشینان / ما خانهبهدوشان غم سیلاب نداریم (صائب: لغتنامه: کاخ ...
١. کاردان؛ کارآزموده؛ شایسته؛ کسی که کارها را بهخوبی انجام میدهد. ٢. چیزی که به کار آید و سودمند باشد.
۱. کسی که از حقیقت و چگونگی کاری و امری باخبر است. ۲. (اسم) کارمند ادارۀ آگاهی؛ پلیس مخفی. ۳. (اسم) [مجاز] جاسوس. ۴. (اسم) [قدیمی] منجم. ۵. [قدیمی] خبردهنده.
= عنکبوت
دستگاهی که سوخت اتومبیل را با هوا مخلوط و برای سوختن آماده میکند.
نوعی کاغذ به رنگهای مختلف که برای تهیۀ چند نسخه از یک متن بین کاغذهای سفید گذاشته میشود و در این صورت آنچه در کاغذ رویی نوشته شود، به کاغذهای زیرین هم منتقل میشود.
۱. کاربندنده؛ بهکاربرنده؛ عملکننده: پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی: ۳/۲۷۰). ۲. مطیع؛ فرمانبردار.
١. تکه مقوای نازک به شکل مربع یا مستطیل که در روی آن مشخصات کسی یا چیزی نوشته شده است. ٢. هر یک از ورقها در ورقبازی. * کارت ویزیت: ورقۀ کوچک مقوایی که روی آن اسم خود را چاپ ...
کارتی دارای تصویر و جایی برای نوشتن نامهای کوتاه که به جای کاغذ و پاکت استفاده میشود؛ ورقۀ پستی.