(اِ.) درختی است با برگهای سوزنی که چون یک دفعه نمیریزند، همیشه سبز به نظر میآیند. از ساقة آن شیرابهای تراوش میکند که در مجاورت هوا سخت میشود. کاژ، ناژ، نو ...
فرهنگ فارسی معین
(ق) کاچ. کاش. کاشکی. افسوس. لیت. (برهان). یا لیت. (اوبهی). افسوس کردن در کارها: ای کاج که بر من اوفتادی خاکی که مرا به باد دادی.نظامی. کاج بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش.سعدی. آ ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی از دهستان بخش رزن شهرستان همدان، واقع در ۱۵هزارگزی جنوب خاوری رزن و ۳هزارگزی خاور قروه. جلگه. سردسیر. مالاریائی، سکنه ۱۴۵۰ تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، انگور. حبوبات، صیف ...
[ جِ دَرْ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی کاج که میوه های مخروطی آن درازتر از میوه های معمولی است. (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص ۳۰۱).
[ جِ شِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کاج منسوب به کاشف السلطنه. رجوع به کاج شود.
[ خوا / خا ] (حامص مرکب) سیلی خواری : بدان تا کاج خواری پیشه گیرد چو شاگردان پذیرد زخم استاد.سوزنی.
(اِخ) دهی جزء دهستان تاررود بخش حومهٔ شهرستان دماوند، واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختر دماوند و شش هزارگزی جنوب راه شوسهٔ تهران به دماوند. در جلگهٔ معتدل و سکنهٔ آن ۲۴۸ تن و زبان آنان فا ...
[ ] (اِخ) قریه ای است در ناحیهٔ رودبار تهران که در اطراف آن معادن زغال سنگ و آهن موجود است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۳۵۴ و جغرافیای اقتصادی ص ۳۹ و ۲۳۰).
[ جَ ] (اِخ) ابواحمد محمدبن جعفربن محمدبن عصمة کاجری. وی از اباسهل هارون بن احمدالاسترابادی و اباجعفر محمدبن عبداللََّه الفقیه الهندوانی و ابالفوارس احمدبن محمد جمعةالنسفی و دیگران حدیث ش ...
[ جَ ری ی ] (اِخ) ابومحمد عبدالرحمن بن لیث بن نصربن یوسف بن ابراهیم بن ثابت. وی از پدر خود محمدبن ابی طالب بن زکریا و عبدالمؤمن بن خلق که هر دو نسفی هستند روایت دارد و ابوجعفر عبدالملک ابن ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.