تنۀ درخت.
فرهنگ فارسی عمید
قطع کردن؛ بریدن.
۱. شکاف؛ رخنه؛ چاک. ۲. شکاف زمین: ایزد بر آسمانت همیخواند / تو خویشتن چرا فکنی در جر (ناصرخسرو: ۴۶). ۳. جوی؛ نهر کوچک.
صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها. * جر خوردن: (مصدر لازم) ۱. پاره شدن پارچه یا کاغذ. ۲. شکاف برداشتن. * جر دادن: (مصدر متعدی) پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، ...
دلیری؛ بیباکی؛ پردلی.
=جراحت
ملخ.
تیغ؛ شمشیر برنده.
سیل شدیدی که همهچیز را با خود میبَرد.
طرف چپ لشکر؛ میسره.
جانوری جونده شبیه موش خانگی با دُم کشیده و پاهای بلند که در مناطق خشک و بیآبوعلف افریقا و آسیا زندگی میکند.
۱. دستگاهی مکانیکی دارای زنجیر و چرخهای دندانهدار که با آن بارهای سنگین را جابهجا میکنند. ۲. (اسم مصدر) [قدیمی] علم حرکت دادن اجسام سنگین؛ جرِاِثقال.