[ جَ ] (ع اِ) اصل مردم و جز او. (مهذب الاسماء). اصل و بن هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصل. (المنجد). جِذم. (منتهی الارب) (المنجد). || روییدن گاه. منبت. (از المنجد). جِذم. (المنج ...
لغتنامه دهخدا
[ جُ ] (اِخ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آمدند نخلها را بریدند. (از معجم البل ...
[ جَ مَ ] (ع اِ) جای بریدگی دست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). جای بریدن از دست است. (شرح قاموس). جَذَمَة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (شرح قاموس).
[ جُ ] (ع اِ) اصل و بن هرچیز یا اول آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جِذمار. (اقرب الموارد). || پاره ای از شاخ درخت که بر تنه مانده باشد بعد از بریدن. (منتهی ا ...
[ جُ می ی ] (ص نسبی) جَذَمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به این کلمه شود.
[ جَ می ی ] (ص نسبی) منسوب است به قبیلهٔ جذیمه. (منتهی الارب). منسوب به جذیمه است. (لباب الانساب). جُذَمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ جَ ذَ ] (اِخ) ذواب بن ربیعةبن عبیدبن اسعدبن جذیمه اسدی جذمی. وی منسوب به جذیمةبن مالک بن نصربن قعیربن حرث بن ثعلبةبن ذودان بن اسدبن خزیمه است که با عتیبةبن حرث بن شهاب یربوعی به قتال ...
[ جَ ذَ ] (اِخ) طرفة الجذمی. از طائفه بنوجذیمةبن رواحةبن قطیعةبن عبس. از شاعران بود. (از لباب الانساب).
[ تَ جَ ذْ ذُ ] (ع مص) بریده گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ مُ جَ ذْ ذَ ] (ع ص) بریده دست و پا. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - گرفتار بیماری جذام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.