= یاسمین
فرهنگ فارسی عمید
۱. به رنگ یاقوت؛ سرخ. ۲. از جنس یاقوت. ۳. (اسم) (زیستشناسی) نوعی انگور سرخرنگ با حبههای ریز و گرد.
ینگیدنیایی؛ امریکایی.
۱. ای خدا. ۲. (شبهجمله) (تصوف) درویشان در هنگام خداحافظی میگویند. ۳. (اسم) نوعی کبوتر که بانگ یاهو برمیآورد. * یاهو زدن: (مصدر لازم) بانگ کردن کبوتر یاهو: کبوتر چو ی ...
پادشاه: چو یاوندان به مجلس می گرفتند / ز مجلس مست چون گشتند رفتند (رودکی: ۵۴۷).
۱. بیهوده؛ هرزه. ۲. (اسم) ویژگی سخن بیمعنی. ۳. (قید) [قدیمی] یله و سرخود؛ بیسرپرست.
گیاهی به بلندی یک متر با گلهای سفید، برگهای شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخرنگ و بهقدر زیتون، و ریشهای شبیه پیکر انسان؛ سگکن؛ استرنگ؛ مردم&zwnj ...
۱. خشک شدن؛ خشکی. ۲. [مجاز] دارای خلقوخوی جدّی و غیر صمیمی.
۱. (پزشکی) نوعی اختلال رودهای که در آن عمل دفع با دشواری صورت میگیرد و معمولاً به علت کمتحرکی و کم نوشیدن مایعات ایجاد میشود. ۲. [مقابلِ رطوبت] [قدیمی] خشکی.
۱. کودکی که پدرش مرده باشد؛ کودک پدرمرده. ۲. (صفت) مفرد و یکتا از هر چیز. ۳. (اسم) [قدیمی] دزد؛ راهزن.
احتمال داده میشود؛ گمان میرود؛ شاید.
ابزاری مانند داس که با آن یخ را میتراشند.