[ یَ کُ نَ ] (اِ مرکب) چیزی شاد و مسرورکنندهٔ طفل بی پدر. کنایه از چیز حقیر و کم ارزش.
لغتنامه دهخدا
[ یَ چارْ ] (اِ مرکب) شاگرد مکاری. شاگرد و نوکر چاروادار. شاگرد و وردست چاروادار. (یادداشت مؤلف).
[ یَ نَ / نِ ] (ص نسبی، ق مرکب) همانند یتیم. مانند یتیمان. یتیم وار: چو فرزندی پدر مادر ندیده یتیمانه به لقمه پروریده.نظامی.
[ یَ چَ / چِ ] (اِ مصغر) یتیم خردسال. || (اِ مرکب) غذایی که از بادنجان یا کدو پزند. کدو یا بادنجان را خرد کرده در روغن و پیاز اندکی سرخ کنند و چاشنی در آن ریزند و در آب بپزند. بورانی باد ...
[ دُرْ رِ یَ ] (اِ مرکب) کنایه از مروارید بزرگ است که یک دانه تنها در صدف باشد. (برهان). مروارید بزرگ و آبدار که در صدف همین یک دانه تنها پیدا شده باشد. (غیاث) (آنندراج). مروارید بی همتا. م ...
فلزی سبک، نقرهایرنگ، و نرم که در تهیه آلیاژها، داروسازی، و باتریسازی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
[ گُ یَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در ۱۸هزارگزی شمال چکنه بالا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۵۰۹ تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.