[ سَ ] (اِ) برگ نو. رجوع به برگ نو شود.
لغتنامه دهخدا
اسم: یاسما (دختر) (فارسی) معنی: منسوب به یاسمن، مرکب از یاسم ( یاسمن ) + الف نسبت
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: یاسمن دخت (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: y.-dokht) (فارسی: ياسمندخت) (انگلیسی: yasaman-dokht) معنی: دختر زیبا و با طراوت، ( یاسمن، دخت = دختر )، دختر یاسمن گونه، ( به مجاز ) دختر زی ...
اسم: یاسمن زینب (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: y.-zeynab) (فارسی: ياسمن زینب) (انگلیسی: yasaman-zeynab) معنی: ترکیب دو اسم یاسمن و زینب ( گلی خوشبو و آراستن )، از نام های مرکب، یاسمن و زینب ...
[ سَ ] (ع اِ) یاسمن. رجوع به یاسم و یاسمن شود.
اسم: یاسمین زهرا (دختر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: y.-zahra) (فارسی: یاسمین زهرا) (انگلیسی: yasamin-zahra) معنی: ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا ( یاسمن و روشن تر )
[ سَ ] (اِخ) ابومحمد عبداللََّه بن حجاج ادرینی بن یاسمینی در قرن ششم میزیسته است. او راست کتابی به نام (الارجوزة الیاسمینیة) در علم جبر که با کتاب بغیة المبتدی و غنینة المنتهی طبع شده اس ...
[ سَ مَ ] (اِخ) یکی از ائمهٔ فقه کتاب کلثوم ننه.
[ مَ سِ ] (ع اِ) جِ میسم. (منتهی الارب، مادهٔ وس م) (ناظم الاطباء). جِ میسم به معنی آهن داغ و خوبی و زیبایی. (آنندراج). رجوع به میسم شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.