[ریاضیات] تأخیر اجتناب ناپذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی خبر، ناگهان، غافل، ناخود اگاه، بی اطلاع سایر معانی: ناآگاه، (نادر) ناهشیار، بی دقت، غفلتا، سراسیمه، ناخود اگاهانه
بی خبر، ناگهان، ناخود اگاه، بی اطلاع، ناخود اگاهانه سایر معانی: غیر عمدی، ناخودآگاهانه، بی توجه، غافل، ناآگاه، ناگهانی، غفلتا، ناگاه، یواشکی، سراسیمه
عدم توازن، اختلال مشاعر، غیر متعادل کردن، اختلال مشاعر پیدا کردن، تعادل بر هم زدن سایر معانی: نامتعادل کردن، ناهمسنگ کردن، نامتوازن کردن، (به ویژه مغز و فکر) مختل کردن، خراب کردن، آشفته کردن ...
[معدن] بالابری غیرتعادلی (ترابری)
[برق و الکترونیک] خط نامتعادل خط انتقالی که روی دو رسانای آن ولتاژهایی منتقل می شوند که نسبت به زمین برابر نیستند مانند خط هم محور .
(مهجور) کند نشده، تیز، بران، (قدیمی) ناکاسته، فروکش نشده، ناآرام، تخفیف داده نشده
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر سایر معانی: تاب نیاوردنی
نادانسته، بنامعلوم، مجهول سایر معانی: unbeknown نادانسته، خارج از معلومات شخصی
[صنعت] نا اریب [ریاضیات] نااریب
[نساجی] نمونه گیری شانسی-نمونه گیری تصادفی [ریاضیات] نمونه ی مستقیم
[برق و الکترونیک] پالس نامحو پالس اعمال شده به شبکه یا کاتد لامپ پرتو کاتدی برای روشن کردن باریکه در مدت زمان خاصی که معمولاً زمان یک جارو است.