تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت [زمین شناسی] دنباله رو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدوسیت، تقدس، پرهیز کاری، لقب پاپ، حضرت سایر معانی: پارسایی، سپنتایی، (h بزرگ - با : his یا your) عنوان پاپ اعظم: حضرت، بلندجاه
وابسته به خدایان دروغی وبت ها، مربوط به بت پرستی و کفر سایر معانی: بت پرست، پرستش گر(انه)، با دلباختگی، بت پرستانه
ستایش، ستایش کردن، علم کردن، مدح کردن، تمجید کردن سایر معانی: ستودن، حمد و ثنا کردن، تعریف، ارج گذاری، ثنا، مدیحه، مدح (به ویژه سرود نیایشی صومعه ها)، (معمولا l بزرگ) سرود نیایشی پگاه ...
محبت، مهر، عشق، معشوقه، خاطرخواهی، مهربانی، دوست داشتن، عشق داشتن سایر معانی: شیدایی، والگی، دلباختگی، (در سلام رساندن) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و ...
تجلیل، تکریم، درشت نمایی، بزرگ سازی سایر معانی: بزرگ نمایی، میزان یا قدرت بزرگ نمایی [سینما] بزرگنمایی - درشت نمایی [عمران و معماری] بزرگسازی - بزرگنمایی [برق و الکترونیک] بزرگ نمایی، تقویت ...
پارسایی، پرهیز گاری، تقوا، تقوی سایر معانی: پیرو مکتب پای تیست های آلمان (pietist)
تحسین، ستایش، پرستش، نیایش، چاپلوسی، تعریف، تمجید، رجز، خوشامد گویی صمیمانه، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن، تمجید کردن، تعریف کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، ستودن، ...
خواهش، تقاضا، دعا، نماز سایر معانی: عبادت، نیایش، (خودمانی) شانس موفقیت، درخواست، استغاثه، (نسبت به خدا) حمد، ستایش، (جمع) مراسم مذهبی (که بخش عمده ی آن عبادت باشد)، (آنچه از خدا خواسته شده) ...
دینداری، دیانت، پیروی مذهب، خداترسی
تقدس، پاکدامنی، قدوسیت
کنیسه، پرستشگاه یهود سایر معانی: کنشت