سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا
سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده سایر معانی: سودبخش، پرخاصیت، بهره بردار، بهره ور، سودبرنده [حقوق] انتفاعی
خوبرو، خوش منظر سایر معانی: گیرا، ملیح، خوش ایند
دارای خاصیت درمانی، علاج بخش، شفاء بخش سایر معانی: درمانی، معالج، درمان بخش، شفا بخش، علاج، چاره
بی نقص، خوش بنیه، سالم، نیرومند، روانه کردن، کشیدن، سوی دیگر بردن سایر معانی: (بیشتر در اشاره به اشخاص مسن) سالم، سرو مرو گنده، تندرست و قوی، تندرست و گردن کلفت، بی عیب و نقص، مجبور به رفتن ...
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
تندرست، سالم، سلامت سایر معانی: تندرستی بخش، بهداشتی، مقوی [بهداشت] بهداشتی
کثیف، نا درست، ناصاف، چرک، ژیژ، ناپاک، ناخالص سایر معانی: نجس، نانجیب، بی عفت، آلوده دامن، گنهکار، هرزه، غش دار، (سخن و نگارش - پر از اشتباهات لغوی و دستوری) ناسره، ناناب [برق و الکترونیک] ن ...
مضر، کریه، بد بو، نا مطلوب، زیان بخش سایر معانی: (برای سلامتی) بد، آسیب انگیز، متعفن، زننده
مغذی سایر معانی: پرودی، پرودین، پرپرود
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج ازاخلاق سایر معانی: (گفتار و رفتار) زشت، هرزه، وقیح