سربند [حملونقل دریایی] نخی ساده یا جفترشته و موماندود که برای جلوگیری از باز شدن رشتههای طناب از یکدیگر به دور سر طناب میبندند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سربندی [حملونقل دریایی] تاباندن سربند به دور سر طناب برای جلوگیری از باز شدن رشتههای طناب از یکدیگر
ضربت اهسته و سبک با شلاق، شلاق زنی، نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی سایر معانی: چوب کاری، ن تابیده مخصوص تازیانه پیچی [عمران و معماری] حرکت شلاقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(تیری که خطاکاران را به آن می بستند و شلاق می زدند) دیرک شلاق زنی، تیری که محکومین بتازیانه رابدان میبندند
سربندی بادبانساز [حملونقل دریایی] ← سربندی دوخته
تنبیه بدنی
هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن [حقوق] باطل کردن نفی کردن ...
کتک حسابی، چوبکاری جانانه، زدن، ضرب
شلاق زنی، صدای شلاق
شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری سایر معانی: لیسیدن، لیسش
خامهای که برای تبدیل به خامۀ زده مناسب و میزان چربی آن دستکم 28 درصد باشد [علوم و فنّاوری غذا]
نخی ساده یا جفترشته و موماندود که برای جلوگیری از باز شدن رشتههای طناب از یکدیگر به دور سر طناب میبندند [حملونقل دریایی]