سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا سایر معانی: (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاه ...
سودا، مالیخولیا، سودا زدگی، نژندی سایر معانی: اندوه، حزن، غم، دل مردگی، ماتم زدگی، اندوهگین، غمزده، محزون، دلمرده، اندوه انگیز، غم انگیز، حزن آور، تاسف انگیز، اسفناک، (مهجور) سودا، سیاه زردا ...