melancholy
معنی
سودا، مالیخولیا، سودا زدگی، نژندی
سایر معانی: اندوه، حزن، غم، دل مردگی، ماتم زدگی، اندوهگین، غمزده، محزون، دلمرده، اندوه انگیز، غم انگیز، حزن آور، تاسف انگیز، اسفناک، (مهجور) سودا، سیاه زرداب، (روانشناسی) مالیخولیا، روان تیرگی، افسردگی، روان فسردگی، در تفکر، محزون و متفکر، غمگین
سایر معانی: اندوه، حزن، غم، دل مردگی، ماتم زدگی، اندوهگین، غمزده، محزون، دلمرده، اندوه انگیز، غم انگیز، حزن آور، تاسف انگیز، اسفناک، (مهجور) سودا، سیاه زرداب، (روانشناسی) مالیخولیا، روان تیرگی، افسردگی، روان فسردگی، در تفکر، محزون و متفکر، غمگین