دلیر، باشهامت، ترد، پردل سایر معانی: پر دل و جرات، با جرئت، شجاع، نترس، شکننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز داشتن، جلو گیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن سایر معانی: (معمولا با:from) جلوگیری کردن، ممانعت به عمل آوردن، نگذاشتن، (مهجور) پیشدستی کردن، قبلا انجام دادن [حقوق] ...
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن سایر معانی: تن در ندادن، مقاوم بودن، تاب آوردن، پایدار بودن، دوام آوردن، تاوستن ...
یک وری سایر معانی: از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری
طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه سایر معانی: قدرت، استواری، محکمی، سختی، قدرت کشش یا تحمل (وزن یا فشار و غیره)، صفات مثبت، محسنات، نکات خوب، نیکویی ها، ویژگی های برازنده، موضع ...
درشت، محکم، تنومند، ستبر، شکیبا، قوی هیکل، خوش بنیه سایر معانی: قوی، نیرومند، زورمند، پرطاقت، قلچماق، پر اراده، مصمم، پردوام، خوب ساخت، مقاوم، بیماری گید (رجوع شود به: gid)
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن سایر معانی: گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن، (بازی گلف) قرار گرفتن گوی حریف میان سوراخ و گوی بازی کننده، حائل شدن ...
خیز، ورم، سام، مغرور سایر معانی: افزایش، رشد، فزونی، ازدیاد، اماس، باد، بادکننده، متورم شونده، غلنبه [عمران و معماری] تورم - آماس - بادکردن - ورم کردن - آماس کردن - برآمدگی [صنایع غذایی] اما ...
تیره، سبزه، گندم گون، سبزه رو، اسمر، زرد مایل بقهوهای سایر معانی: (رنگ) زرد مایل به قهوه ای، برنزه
نوسنجی، نوسنجی، عرضی سایر معانی: خط قاطع دو یا چند خط دیگر، خط متقاطع، خط تراگشتی، همبر، سنجش ارزش برحسی معیار نوینی [عمران و معماری] تراگذار [کامپیوتر] اشکال زدایی ،اجرای هر جمله از یک برنا ...
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر سایر معانی: مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند