پَسایه [علوم جَوّ] منطقهای متلاطم درست پشت سر جسمی جامد و متحرک نسبت به شاره
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] تشکیل موج ضربه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمفشار پسایه [علوم جَوّ] ← وافشار پسایه
(عامیانه) رجوع شود به: flicker
شهر وایک فیلد (در شمال و مرکز انگلیس)
بیداری، بیخوابی، شب زنده داری
بیدار کردن، بیدار شدن سایر معانی: بیدار کردن یا شدن، چشم از خواب گشودن، انگیختن، تهییج کردن، آگاه کردن یا شدن
1- در عقب (چیزی )، دنبال، دنباله 2- در اثر، پیامد، در نتیجه ی
دوباره برانگیختن، دوباره بیدار کردن
کاملا بیدار، هشیار، مواظب، گوش به زنگ، هوشیار، اگاه، مسبوق، مراقب، سرحال
ملتفت، مطلع، باخبر، اگاه، بااطلاع، مسبوق سایر معانی: آگاه، مواظب
عقب، عقب، پشت سر، عقب تراز، بعد از، دیرتراز، کپل، پشت سر سایر معانی: در پشت، در عقب، به سوی عقب، واپس، عقب تر، ورا، آن سوی، ماورا، پشتی، حامی، پشتیبان، (قدیمی) ذخیره، برای بعد، باقی کار، باق ...