زیرک، متحرک، روان، همه کاره، تطبیق پذیر، دارای استعداد و ذوق، متنوع و مختلط، چندسو گرد سایر معانی: (دارای چند استعداد یا مهارت یا کاربرد) چندکاره، چندهنره، چندکاربردی، همه فن حریف، همه مرده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] وسیله نقلیه انعطاف پذیر - وسیله نقلیه خمش پذیر
[برق و الکترونیک] دیسک چند کاره رقمی
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر سایر معانی: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی پذ ...
با استعداد، زیرک، زرنگ، چابک، معقول، با هوش، ناقلا، با خرد سایر معانی: گر بز، رند، زبر دست، بشول، هژیر، چست، زبل، مرد رند، نیرنگ باز، زرنگ (با تداعی منفی)، آب زیر کاه، رندانه، ماهرانه، زبردس ...
سپری، متناهی سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل ( ...
غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار سایر معانی: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته ...