بدطینتی، بدخیمی سایر معانی: بدخواهی، شرارت، خباثت، مردم آزاری (رجوع شود به: malice)، زیان بخشی، مضر بودن، (پزشکی) بدخیمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زهر، سم، شرنگ، مشوب کردن، زهر الود، پر کردن، تلخ کردن، زهرالود کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن سایر معانی: (مجازی) هر چیز مضر، زهر دادن، دچار مسمومیت کردن یا شدن، زهر ریختن در (چیز ...
سمی، زهردار، سم دار سایر معانی: دارای سم، زهرین، زهر آگین، زهر آلود، (مجازی) مسموم کننده، زهرآمیز، زیانبار، مخرب
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
دفع، وازنش، تنفر، بیزاری، رد
حالت دفع، دفع شدنی
کینه، لجاجت، عداوت
سمی، زهری، ناشی از زهر اگینی، زهراگین سایر معانی: زهرگین، زهرین، زهرآگین، زهرناک [مهندسی گاز] سمی [نساجی] سمی
زهر، سم، سمی، مسموم کننده، مسموم، داروی سمی سایر معانی: عامل مسموم کننده
خشونت، سبعیت، وحشیگری سایر معانی: truculence وحشیگری
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا
تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده سایر معانی: کینه توز، انتقام جو، انتقام جویانه، کینه توزانه