معنی

زهر، سم، شرنگ، مشوب کردن، زهر الود، پر کردن، تلخ کردن، زهرالود کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن
سایر معانی: (مجازی) هر چیز مضر، زهر دادن، دچار مسمومیت کردن یا شدن، زهر ریختن در (چیزی)، (مجازی) تحت تاثیر سو قرار دادن، زهرین، سمی، (نیروگاه های اتمی - ماده ی جاذب نوترون های حرارتی) تابش آشام، (شیمی - ماده ای که کاتالیست ها و آنزیم ها و غیره را کم یا متوقف می کند) کنش آشام

دیکشنری

سم
اسم
poison, venom, hoof, toxicant, nailسم
venom, poison, bane, toxicantزهر
poisonشرنگ
poisonمشوب کردن
فعل
poison, venomمسموم کردن
poisonچیز خور کردن
poison, venomمسموم شدن
empoison, envenom, poisonزهرالود کردن
embitter, poisonتلخ کردن
fill, fill in, stow, heap, glut, poisonپر کردن
صفت
poison, baneful, venomousزهر الود

ترجمه آنلاین

سم

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.