جلو دار، پیشتاز، طلایه، پیش لشگر، پیشقرال سایر معانی: طلیعه، پیش قراول، چاوش، یساول، یزک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلو، صف جلو، جلودار سایر معانی: خط مقدم، جلوتر از همه، طلایه
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت، سرب دار، رنگ سربی، بردن، سوق دادن، رهبری کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بران داشتن، راهنمایی کردن، هد ...