forefront
معنی
جلو، صف جلو، جلودار
سایر معانی: خط مقدم، جلوتر از همه، طلایه
سایر معانی: خط مقدم، جلوتر از همه، طلایه
دیکشنری
خط مقدم
اسم
front, forefront, forepart, foresideجلو
forefrontصف جلو
صفت
forefront, front, forehandجلودار
ترجمه آنلاین
خط مقدم
مترادف
beginning ، center ، cutting edge ، focus ، fore ، foreground ، forepart ، front ، lead ، leading edge ، limelight ، spearhead ، vanguard