تردید رای، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن سایر معانی: دو دلی کردن، شک و شبهه داشتن، سرباز زدن، چون و چرا کردن، تردید، (حقوق) به صلاحیت دادگاه اعتراض کردن، ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(به واسطه تردید و دودلی) وقت تلف کردن، من من کردن، این دست آن دست کردن، اتلاف وقت کردن، بیهوده وقت گذراندن، دل دل کردن، دوبشک بودن، تاخیرکردن
لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن سایر معانی: تلوتلو خوردن، با تزلزل راه رفتن، لرزان لرزان رفتن، سکندری خوران راه رفتن، بلخشیدن، س ...
(نوعی خاگینه که در ماهیتابه ی مسطح دارای برآمدگی های شطرنجی سرخ می کنند و با شیره می خورند) وافل، (انگلیس) پرت و پلا گفتن، چرت و پرت گفتن، کتره گویی کردن، تردید داشتن، مرددانه حرف زدن، دودل ...
لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بود ...