غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم سایر معانی: بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه [نساجی] معیوب-خراب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] مصالح ناسالم
[حقوق] مختل المشاعر
(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
ضایع، معیوب، مختل سایر معانی: خسارت دیده [بهداشت] آسیب دیده
مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار
سستی، نرمی، ناچیزی، ناقابلی، پوچی، نازکی
ناک، سست، بی دوام، شل و ول سایر معانی: (نازک و بدساخت و کم دوام) پیزری، زپرتی، پوشالی، سست و بی دوام، زود خراب شو، ناپایا، غیرموجه، ناپذیرفتنی، بیخودی، بی اثر، (انگلیس) کاغذ نازک (که سابقا ن ...
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر