1- روشن و آشکار کردن یا شدن 2- (پس از طوفان یا هوای ابری) صاف شدن (آسمان)، آفتابی شدن 3- شرح دادن (به وضوح) 4-درمان کردن، منظم کردن، گشودن، رفع کردن، باز شدن، روشن شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حشره زدایی کردن، (برنامه ی کامپیوتر و غیره ـ یافتن و از بین بردن عیوب و خطاها و اجزای خراب) عیب زدایی کردن، اشکال زدایی کردن [کامپیوتر] اشکال زدایی ؛ اشکال زدائی کردن - اشکال زدایی، رفع اشکا ...
رمز گشایی کردن، کشف رمز کردن، سر درآوردن [کامپیوتر] آشکار ساختن [برق و الکترونیک] رمز شکستن تبدیل رمز نگاشت یا رشته ای از پالسهای الکترونیکی به متن قابل فهم به کمک روشهای الکترونیکی . ...
1- (با اتو) صاف کردن، چروک گیری کردن 2- برطرف کردن
حل کردن، رفع کردن، فیصل دادن، فیصله کردن، باز کردن، گشادن سایر معانی: (مسئله و غیره) حل کردن، پژنگ یافتن، پاسخ یابی کردن، جواب پیدا کردن، راه حل پیدا کردن، چاره جویی کردن، راهیابی کردن [نساج ...
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن
باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن سایر معانی: به حالت اول برگرداندن، واکردن (در برابر: کردن do)، جبران کردن، (بافتنی و غیره) شکافتن، (چفت در یا گره ...
[زمین شناسی] تا نشدنی [آمار] تا نشدنی
رها کردن، ازاد کردن، گشودن، ضعیف کردن، ول کردن، شل کردن سایر معانی: آزاد کردن (unloosen هم می گویند)، گشودن گره