پایدار، با وفا، تمام نشدنی سایر معانی: استوار، بی دریغ، راسخ، قابل اتکا، قابل اعتماد، کم نیامدنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وفاداری، استواری، ثبات، متانت، پایداری سایر معانی: پابرجایی، بلاتغییر بودن، تداوم، ثبات قدم، اراده، وفا، پایمردی [نساجی] ثبات - پایداری [ریاضیات] پیوسته، دائما، ثبات، ثابت بودن ...
ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه سایر معانی: خطاناپذیر، آسان انجام، (ماشین آلات و روش های کار ـ آنچه که به کار بردن آن آسان و احتمال اشتباه در آن ک ...
مصون از خطا، لغزش ناپذیر سایر معانی: (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت سایر معانی: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند [ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان سایر معانی: اتکاپذیر، قابل اعتبار، اوستام پذیر، استوان پذیر، استام پذیر (رجوع شود به: rely) [حسابداری] ...
قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، راسخ یقینا سایر معانی: راس یقینا [ریاضیات] مطمئن، محقق، مسلم، قطعی، واثق
یقینا، محققا، مسلما، بطور حتم، لاریب سایر معانی: همانا، به طور قطع، قطعا، حتما، مطمئنا، (با فعل منفی - خودمانی) مطمئن هستم که، با اطمینان
درست، موثق، قابل اعتماد، قابل اطمینان، مورد اعتماد، امین سایر معانی: با امانت، بابک، رازدار، راز نگهدار، محرم، وفادار، معتمد
بی تردید، اشتباه نشدنی، غیر قابل لغزش، خطا ناپذیر سایر معانی: بی اشتباه، بی لغزش
با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده سایر معانی: نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده