unwearied
معنی
با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده
سایر معانی: نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده
سایر معانی: نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده
دیکشنری
بی نظیر
صفت
jolly, vivacious, sprightly, racy, fresh, unweariedبا نشاط
unweariedخسته نشده
unweariedاز پای درنیامده
ترجمه آنلاین
خسته
مترادف
active ، ball of fire ، eager ، energetic ، enthusiastic ، grind ، hard working ، hyper ، incessant ، indefatigable ، industrious ، inexhaustible ، jumping ، on the go ، perky ، persevering ، resolute ، steadfast ، strenuous ، unfailing ، unflagging ، untiring ، unwearying ، vigorous ، weariless