[آمار] نمونه گیری با احتمالهای نابرابر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] محافظت در مقابل نابرابری
اعتدال نامساوی [موسیقی] هرگونه اعتدال، غیر از اعتدال مساوی
واژههای مصوب فرهنگستان
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن سایر معانی: بهینه، به بهترین وجه (حالت عال ...
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی سایر معانی: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس
بی تناسب سایر معانی: نامتناسب، غیرمتجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسب
بی تناسبی [ریاضیات] بی تناسبی
نامساعد، نابسنده، غیر کافی سایر معانی: ناکافی، کم، بی صلاحیت، بی لیاقت، ناشایسته [ریاضیات] ناکافی
لطیف، بی مانند، بی نظیر، غیر قابل مقایسه، غیر قابل قیاس، بی همتا، بی رقیب سایر معانی: قیاس ناپذیر، ناهمسنج پذیر، یکتا، بی تا، منحصر به فرد [ریاضیات] ناهمسنجیدنی، قیاس ناپذیر، ناسنجیدنی، بی ق ...
چند شکلی، بسیار شکل سایر معانی: چند دیس، چند ریخت، بسیار شکلی [ریاضیات] چندشکلی، چندصورتی
بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا سایر معانی: یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح، عمده، منحصرا