وصفی، تشریحی، توصیفی سایر معانی: (وابسته به علومی که با شرح و طبقه بندی سر و کار دارند) توصیفی، شناسا ساز، بازنمودین، کواشی، کواشگرانه، (دستور زبان) صفت توصیفی (واژه ی "big" در "a big tree" ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعی، عملی، وابسته بواقع امر، حقیقت امری سایر معانی: وابسته به یا دارای واقعیات، راستین بنیاد، راستینی، حقیقی، (برپایه ی اطلاعات و داده ها) داده ای، دادگانی، بودشی [سینما] فیلم واقعی ...
عکسی، وابسته به عکاسی سایر معانی: وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو