سر کشی، گردن کشی، سر سختی، خود سری، سر پیچی، تمرد، ناگذاری [عمران و معماری] ناسوزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محصور، منحصر، در مضیقه سایر معانی: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت [حسابداری] محدود شده [ریاضیات] محدود شده
اشوبگرانه سایر معانی: آشوبگرانه، بلوا آمیز، عربده جویانه، آشوب انگیز، آشوب انگیزانه، لگام گسیخته، بی بندوبار، عیاش، پرغلغله، خرم، وافر
سر گردانی، غربت، گشتن، پرسه زدن، گردیدن، سیر کردن سایر معانی: ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، گشت زدن، تکاپو [کامپیوتر] سیر کردن ؛ گشتن
وابسته به علم، علمی، وابسته بعلم سایر معانی: چیستایی، فرهنجی، فنی، ماهرانه، طبق روش خاص، شگردین، طالب علم [برق و الکترونیک] علمی [ریاضیات] علمی
اواز، سرود، تصنیف، خواندن، اواز خواندن، سرودن، سرود خواندن، سراییدن سایر معانی: آواز خواندن، خنیدن، نغمه سرایی کردن، ترنم کردن، تمجید کردن، (از راه شعر و آواز) تعریف کردن، ستودن، (زنبور یا ک ...
خود بخود، بی اختیار، خود انگیز سایر معانی: خودانگیخته، خودجوش، خودآیند، بلامقدمه، فی البدیهه، فوری، بی چون و چرا، آنی، بی شائبه [شیمی] خود به خود [سینما] خودانگیخته [ریاضیات] فوری، خودبخود، ...
(فلسفه) رواقی، رواق گرای، وابسته به رواقیون، رواقی، پیرو فلسفه رواقیونstoic(al)پرهیزکار انه، صبور انه
(عامیانه) معاون سرکارگر، نفر دوم، خرده پا، سرپرست فاقد اختیارات کافی، وردست سر عمله، مباشر کارگران
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به، موضوع، در خطر، تحت تسلط، مادون، مطیع، مشمول، در معرض گذاشتن، تحت کنترل دراوردن، در معرض بودن یا قرار ...
مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر سایر معانی: سرایدار، مستخدم [نساجی] رئیس قسمت
تند، متلاطم، توفانی، طوفانی سایر معانی: وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر