فحش، فحاشی، بد گویی، بهتان، سخن زشت و رکیک سایر معانی: بدگویی، بهتان، فحش، سخن زشت و رکیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویلا، خانه ییلاقی سایر معانی: خانه ی ییلاقی
پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بد سایر معانی: خبیث، بدجنس، پست فطرت، فرومایه، از روی بدجنسی، خبیثانه، شریرانه، پست فطرتانه
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی سایر معانی: شوق و حرارت، توانمندی
خشمگینانه سایر معانی: بزور، جبرا، بعنف، جابرانه، سخت، بشدت، شدیدا، به تندی
خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده سایر معانی: وابسته به یا برازنده ی باکره ها، دوشیزه وار، درخور دوشیزه ها، در حالت باکرگی، باکره، پاک، عفیف، (ساز موسیقی قرن 16) ورجینال ...
مردانه، دارای نیروی مردی، دارای رجولیت سایر معانی: مردوار، مردآسا، مردمانند، نیرومند، مردافکن، پرزور، قوی، قادر به جفتگیری، (از نظر جنسی) پرتوان، دارای کمر قرص، حشری
پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند سایر معانی: پرمحسنات، شریف، پارسا، باتقوی، وارسته، حاکی از وارستگی، پرهیزکارانه، (زن) نجیب
پرهیزگاری، تقوی، پاکدامنی، عفت، هنرنمایی، فضیلت نمایی
تندی، خصومت، تلخی، واگیری، زهراگینی سایر معانی: نیش (virulency هم می گویند)، ویشناکی، قدرت عفونت زایی یا بیماری زایی (میکروب ها)، پلشت زایی، زهرآگینی، کینه، بدخواهی
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین سایر معانی: زهرین، زهرآگین، سمی، تندنیش، خصومت آمیز، بدخواهانه، خصمانه، بدجنسانه، دشمنانه، کینه خواه، (پزشکی) ویشناک، مهلک، کشنده، سم دار ...
سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده سایر معانی: بازدید کننده، ویزیتور، ملاقات کننده