سایه سایر معانی: سایه دار بودن، سایه داری، مشکوکست، بی ابرویی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش، لرزش داشتن، متزلزل کردن، تکان خوردن، بهم زدن، تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن سایر معانی: تکاندن، گلاندن، لاندن، (از نمک پاش و غیره) افشاندن، پاشیدن (همراه ...
کم ژرفا، کم اب، سطحی، کم عمق، کم عمق کردن سایر معانی: فرناد، بی مایه، کم مایه، ضعیف، خفیف، کوتاه، کم ژرفا کردن یا شدن، کم عمق کردن یا شدن، (معمولا جمع - با: the) پایاب، آبتل، سنار، تنگاب (sh ...
کشتارگاه، قتلگاه، صحنه کشتار سایر معانی: (مجازی) محل آدمکشی، محل خرابی و ازهم پاشیدگی، (با فعل مفرد)، سلاخ خانه (slaughterhouse هم می گویند)، (انگلیس - محلی) قصاب خانه، دکان قصابی (بویژه در ...
ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگین کردن، خوار کردن، شرمنده کردن، خجالت دادن سایر معانی: روسیاهی، بی آبرویی، شرمندگی، مایه ی تاسف، تاسف آور، دریغ (بودن)، افسوس ...
سردرپیش، ننگین، شرم اور سایر معانی: شرم آور، ننگ آمیز، خجلت آور، گست، هرزه، زننده
بطور شرم اور
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
خوش ریخت، شکیل، خوش اندام، خوش بر و رو، خوش ترکیب سایر معانی: خوش اندام (بویژه زن)، پری پیکر، مه پیکر [زمین شناسی] خود شکل، خوش ریخت، خوش ترکیب، شکیل
قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهم، سهمیه، قیچی کردن، بخش کردن، سهم بردن، تسهیم کردن سایر معانی: لخت، بخشه، پرمه، بون، بهر، برخ، نقش، رل، سهم شرکت یا کارخانه، تقسیم کردن، حصه کردن، قسمت کر ...
تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن سایر معانی: تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن [کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. ...