shape
معنی
سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حالت، ساختن، به شکل چیزی درآوردن، دیس دادن، (مجازی) تعیین کردن، شکل گرفتن، دیسدار شدن، قالبگیری کردن یا شدن، مخفف: ستاد کل نیروهای متفقین در اروپا
[عمران و معماری] شکل - فرم
[برق و الکترونیک] شکل
[فوتبال] شکل-صورت
[نساجی] شکل - ریخت - قواره
[ریاضیات] اندام، دیس، شکل دادن، قالب دادن، قالب، شکل، مدل ساختن