زشت، فحاش، بد دهن، خارج ازاخلاق، ناسزا گو سایر معانی: بددهان، دهان دریده، دشنام گو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن سایر معانی: (از گروه یا سازمان یا کشور) جدا شدن، منتزع شدن
لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی سایر معانی: دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درج ...
(مثلا هنگام دویدن طولانی) سهولت مجدد تنفس (پس از خستگی و تنگی نفس اولیه)، جان تازه، نیروی تازه
محرمانه، خفا، سرپوشیده سایر معانی: در نهان، نهانی، مخفیانه
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه سایر معانی: (اقتصادی و غیره) بخش، منطقه، (دایره) قطاع، پرهون پار، (هندسه و ریاضی) سکتور، گوشه سنج، خط کش ریاضی، تقسیم کردن [عمران و معم ...
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر سایر معانی: آرام، بزرگ منش، نیک رفتار، والا، داروی مسکن دادن، (با داروی مسکن) آرام کردن، تسکین دهنده
آرام بخش، داروی مسکن، تسکین دهنده، تسکین پذیر سایر معانی: (دارو) آرامبخش، مسکن (به ویژه برای اعصاب و روان) [بهداشت] آرام بخش
فریبا، گمراه کننده، اغوا کننده سایر معانی: وسوسه انگیز، دلفریب، فریبنده
دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن سایر معانی: (دنبال چیزی) گشتن، در پی چیزی بودن، توزیدن، توختن، پناه جستن (در محلی)، پناه بردن، جویا شدن، خواستار شدن، خواستگار بودن ...