مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس [ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واپیچیده شیمى : واپیچان [شیمی] واپیچیده، واپیچان
رایانش توزیعشده [رایانه و فنّاوری اطلاعات] روشی در پردازش رایانهای که در آن بخشهای مختلف یک برنامه همزمان در دو یا چند رایانۀ مجزا که ازطریق شبکه با هم ارتباط دارند ا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] برجک واگرا
سرگرم کننده، مفرح، لشت انگیز، لشت آور، تفریح امیز، منحرف کننده
[ریاضیات] انتگرال غالب
(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده
[مهندسی گاز] دوطرفه، دونوبتی
انتخاب دوبازیگره [سینما و تلویزیون] آمادهسازی دو بازیگر برای ایفای یک نقش
انتخاب دوبازیگره [هنرهای نمایشی] آمادهسازی دو بازیگر برای ایفای یک نقش
[زمین شناسی] حفر بستر فرسایش جریانی که در آن سایش در جهت رو به پائین انجام می گیرد . ( نقطه مقابل فرسایش جانبی )مقایسه شود با : فروسایی – مترادف : فرسایش عمودی، بریدگی .
[زمین شناسی] یخکاست الف ) حرکت توده ای وآرام واریزه ها به سمت پائین ب) نازک شدن یک یخچال در حین فرساب مقایسه شود با :Backwasting.