doting
معنی
(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده
دیکشنری
دندانپزشکی
فعل
dote, hebetateخرفت شدن
doteعشق ابلهانه ورزیدن
dote, be drivelling idiotپرت گویی کردن
ترجمه آنلاین
دلدادگی
مترادف
adoring ، affectionate ، devoted ، fascinated ، fatuous ، fond ، foolish ، lovesick ، lovesome ، loving ، silly ، simple ، struck