(برق) سیم پیچ واکنشی، بوبین عکس العملی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قند توی دل کسی آب شدن
(جانورشناسی) ماهی آبنوس (تیره ی gasterosteidae راسته ی gasterosteiformes که آب شیرین زی است)، ماهی ابنوس
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن سایر معانی: طلسم کردن، مجذوب و مسحور کردن، مفتون کردن، دل بردن از، شیدا کردن، واله کردن
تردید رای، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن سایر معانی: دو دلی کردن، شک و شبهه داشتن، سرباز زدن، چون و چرا کردن، تردید، (حقوق) به صلاحیت دادگاه اعتراض کردن، ا ...
رمز، معما، چیستان، لغز، بیان مبهم سایر معانی: سخن پیچیده
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود سایر معانی: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیم ...
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...
خارش، جرب، خارشک، خراش سوزن، خنش، خارش کردن، خاریدن سایر معانی: حکه، خاراندن، به خارش آوردن، میل زیاد، فزون گرایش، بی تابی، بی قراری (برای چیزی)، اشتیاق وافر داشتن، میل شدید (به چیزی) داشتن، ...
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی، ببازی گرفتن، مزاح گفتن، شوخی کردن، خنده کردن، استهزاء کردن، تمسخر کردن سایر معانی: سخره، دست اندازی، مضح ...
منجنیق سنگ انداز، سخت گیردرانضباط خشک، ادم با انضباط وسخت گیر سایر معانی: نظامی با انضباط و سختگیر، سخت گیری وانضباط خشک
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز سایر معانی: (داستان یا نمایش) معماآمیز، مبهم و پیچیده، (جمع - به ویژه در عهد باستان) مراسم سری مذهبی (که فقط خواص حق شرکت در آنرا دا ...