سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید سایر معانی: دقیق، مشخص، روشن، جدی، سختگیرانه، فرسخت، فرسختانه، کامل، درست، بسمند، بی چون و چرا، مطلق، شدید، ستهم، صریح، سپارده، سختار، (گیاه شناسی) شق، را ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه سایر معانی: در حال اعتصاب [برق و الکترونیک] کار اندازی 1. آغاز شدن قوس الکتریکی با برخورد لحظه ای الکترودها به یکدیگر . 2. نشاندن الکتریکی پو ...
زیداربستی [علوم تشریحی] مربوط به زیرداربست یا شبیه به آن
واژههای مصوب فرهنگستان
شدیدا، جدا، قویا سایر معانی: شدیدا، قویا، جدا
ساختمانی، وابسته به ساختمان، وابسته به بنا سایر معانی: ساختاری، ساختی، وابسته به بنایی [عمران و معماری] ساختمانی [برق و الکترونیک] ساختاری [ریاضیات] ساختاری [پلیمر] سازه ای، ساختی ...
زور، شاهکار، شیرین کاری، از رشد بازماندن، کوتاه نگاه داشتن، شیرین کاری کردن، سو زاندن سایر معانی: جلو رشد (چیزی) را گرفتن، کوچک یا کوتوله نگهداشتن، از رشد بازداشتن، جلو پیشرفت (چیزی را) گرفت ...
شگفت انگیز، گزاف، حیرت اور، بهت اور سایر معانی: منگ کننده، گیج کننده، بهت آور، حیرت انگیز، عجیب
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ سایر معانی: کودن، کم هوش، دیرآموز، پخمه، خرفت، دخو، هالو، احمقانه، نابخردانه، ابلهانه، بی روح، کسل کننده، خسته کننده، واژه ی ...
ازروی کودنی یاگیجی، از روی نادانی، بطور مزخرف یا بیمزه
درشت، محکم، تنومند، ستبر، شکیبا، قوی هیکل، خوش بنیه سایر معانی: قوی، نیرومند، زورمند، پرطاقت، قلچماق، پر اراده، مصمم، پردوام، خوب ساخت، مقاوم، بیماری گید (رجوع شود به: gid)
متخصص مد، آرایشگر، سبک دار، قاضی سلیقه سایر معانی: (نویسنده یا نقاش و غیره) دارای سبک مشخص، صاحب سبک، سبکی، از نظر سبک ادبی، خوش سلیقه [نساجی] مد پرست - مد ساز - مدیست
درونی، خصوصی، ذهنی، فاعلی، وابسته بطرز تفکر شخص سایر معانی: ویری، شخصی، فردی، نظری، تصوری، انگاشتی، وابسته به تصور و تحلیل خود هنرمند، خود انگاشتی، درونزاد، خیالی، دریاخته، ذهن گرا، ذهن گرای ...