stunt
معنی
زور، شاهکار، شیرین کاری، از رشد بازماندن، کوتاه نگاه داشتن، شیرین کاری کردن، سو زاندن
سایر معانی: جلو رشد (چیزی) را گرفتن، کوچک یا کوتوله نگهداشتن، از رشد بازداشتن، جلو پیشرفت (چیزی را) گرفتن، جلوگیری از رشد یا پیشرفت، هر چیز رشد نکرده، کوتوله، کم رشد، درخت مردنی، هنرنمایی، کار نمایشی، ترفند، حیله، کلک، هنرنمایی کردن، کار نمایشی کردن
سایر معانی: جلو رشد (چیزی) را گرفتن، کوچک یا کوتوله نگهداشتن، از رشد بازداشتن، جلو پیشرفت (چیزی را) گرفتن، جلوگیری از رشد یا پیشرفت، هر چیز رشد نکرده، کوتوله، کم رشد، درخت مردنی، هنرنمایی، کار نمایشی، ترفند، حیله، کلک، هنرنمایی کردن، کار نمایشی کردن
دیکشنری
شیرین کاری
اسم
stunt, gag, jigشیرین کاری
masterpiece, feat, masterwork, exploit, performance, stuntشاهکار
force, power, violence, strength, might, stuntزور
فعل
stuntاز رشد بازماندن
stuntکوتاه نگاه داشتن
stuntشیرین کاری کردن
bite, burn, cauterize, cinder, corrode, stuntسو زاندن
ترجمه آنلاین
شیرین کاری
مترادف
achievement ، act ، antic ، caper ، exploit ، feat ، feature ، performance ، sketch ، skit ، tour de force