الهام، علم غیب، اگاهی از پیش، پیش دانی سایر معانی: پیش آگاهی، پیشگویی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر سایر معانی: فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده) [نساجی] فشار - پرس - فشردن ...
باز داشتن، جلو گیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن سایر معانی: (معمولا با:from) جلوگیری کردن، ممانعت به عمل آوردن، نگذاشتن، (مهجور) پیشدستی کردن، قبلا انجام دادن [حقوق] ...
سابق، سابقا سایر معانی: پیشتر، قبلا [نساجی] قبلا
ارزش، قیمت، بها، نرخ، با قائل شدن، قیمت گذاشتن سایر معانی: مظنه، جایزه (برای دستگیری یا کشتن)، کله گرگی، رشوه، پول چای، (مجازی) هزینه، فداکاری، تاوان، تنبیه، تقاص، قیمت گذاری کردن، (عامیانه) ...
برچسب قیمت کالا
کشیش، روحانی، مجتهد، کشیش بودن، کشیشی کردن سایر معانی: کشیش (به ویژه کشیش کاتولیک و انگلیکان)، کاتوزی، کاهن، موبد، مچتهد [زمین شناسی] کشیش، مچتهد، روحانی، کشیشیکردن
اساسا، بطور کلی، بیشتر
اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
شاید، محتملا سایر معانی: محتملا، شاید
ازمایش، امتحان، عفو مشروط، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرک و دلیل سایر معانی: (در اصل) آزمایش دقیق، کند و کاو دقیق، (استخدام جدید وغیره) دوره ی آزمایشی، کارایی سنجی، کا ...
پاکدامنی، راستی، پیروی دقیق از اصول سایر معانی: درستی، امانت، درستکاری [حقوق] درستی، راستی، راست گویی