تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، مساعد، مطلوب سایر معانی: موافق، دمساز، همدل، همسو، جور، سازگار، همباز، موافقت آمیز [آمار] مساعد
چابک، عصبانی سایر معانی: دعوایی، جنگی، پرخاشگر، (عامیانه)، حساس، فراوان
دیوانگی، عشق مفرط، خشم زیاد سایر معانی: جوش و خروش، غوغا، آشفتگی، جنجال، هیاهو، غضب
با اشتیاق، با کمال آمادگی، شجاعانه، دلیرانه، باتهور، باجرات، مردانه
خوش سایر معانی: خوشبختانه، باخوشی، مسعودانه
بنابر این، از این رو، از این جهت، پس از این، یعنی سایر معانی: از این جا، از حالا به بعد، از اکنون، - دیگر، از این جهان، بدین دلیل، لذا، در نتیجه، بعد از آن، از آن پس، (قدیمی) از این سرچشمه، ...
بدین وسیله، بموجب این نامه یا حکم یا سند سایر معانی: بدین طریق، از این راه
امیدوار، پشت گرم سایر معانی: آرزومند، امیدبخش، امیدوار کننده، آدمی که موفقیت او بسیار محتمل است
تشویق، الهام، استنشاق، شهیق، گرایش، القاء، وحی، نفس عمیق سایر معانی: الهام بخشی، فرتابی، درون انگیزی، درانگیزه، در دمیدن، دردمش (رجوع شود به: inhale)، القا، نیوشاندن
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم، مصمم سایر معانی: متوجه، خیره، مشتاقانه، شدید، فربود، جدی، پراراده، آهنگیده، هدف، خواسته، مفهوم، آرش، چم، رجوع شود به: intention، (حقوق: وض ...
دوام، عمر، جان، حیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، حبس ابد، رمق سایر معانی: انسان زنده، آدم جاندار، شخص، نفر، موجودات، طبقه ی ویژه ای از جانداران، زیست مندان، زندان ابد، برای تمام عمر، مای ...