هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن [حقوق] باطل کردن نفی کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتک حسابی، چوبکاری جانانه، زدن، ضرب
شلاق زنی، صدای شلاق
شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری سایر معانی: لیسیدن، لیسش
ضربت اهسته و سبک با شلاق، شلاق زنی، نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی سایر معانی: چوب کاری، ن تابیده مخصوص تازیانه پیچی [عمران و معماری] حرکت شلاقی