وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده سایر معانی: وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده [حقوق] بر مبنای وصیت نامه، به موجب یا مربوط به وصیت نامه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(حقوق) حکم وصایت، حکم قیمومیت ماترک، حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت، خطاب به وصی دائر به اشتغال بامروصایت، حکم وصایت
تحلیف، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء سایر معانی: تصدیق، تصدیق امضا، سوگند [حسابداری] اعتبار دهی [حقوق] تصدیق (امضای) سند، بخشی از سند یا وصیت نامه دایر بر اینکه سند در حضور شهود تنظیم و امضاء شد ...
تصدیق، سندیت سایر معانی: تصدیق، سندیت
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل سایر معانی: دلیل آوری، استوانش، شاهد، فرنود، سند، مصداق، آزمون، امتحان، آزمایش، (قدیمی - بیشتر در مورد زره) ...
تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل سایر معانی: (به ویژه در دادگاه) شهادت، اذعان، اثبات، نشان، یادآور، یادبود، (انجیل) لوحه (حاوی فرامین موسی) [حقوق] شهادت یا گواهی به قید سوگند ...
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ سایر معانی: validaty اعتبار [حسابداری] اعتبار دهی [کامپیوتر] ارزیابی ؛تصدیق معتبرسازی [زمین شناسی] اعتبارسنجی، ارزیابی [صنعت ...
تصدیق، تایید، تحقیق، رسیدگی، ممیزی، مقابله، باز بینی سایر معانی: درست داشت، اثبات، فرنودآوری، (کامپیوتر) درستی سنجی [حسابداری] بازبینی، ممیزی [صنعت] بررسی، تحقیق، شناسایی،تصدیق [ریاضیات] رسی ...