تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار سایر معانی: (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن سایر معانی: نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان ک ...
دوستدار تفننی صنایع زیبا، ناشی، غیر حرفه سایر معانی: (کسی که از روی هوس و بطور سطحی دنبال علم یا هنری می رود) متفنن، عشقی، سرسری، هنردوست هوسی، علم جوی هوسی، دمدمی، بطور سرسری، بوالهوسانه، p ...
جوجه تازه پر و بال دراورده سایر معانی: (جوان کم تجربه) نورسته، تازه کار، ناشی (انگلیس: fledgeling)، جوجه، نوپر، نوبال، تازه پر درآورده، نوچه
مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز سایر معانی: خامدست
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه