لیست واژه‌ها

tactical air control centre

مرکز واپایش هوایی راهکنشی [علوم نظامی] تأسیسات عمدۀ هوایی دریاپایه که در عملیات راهکنشی هوایی، واپایش همۀ هواگَردها و عملکردهای اخطار هوایی را بر عهده دارد|||اختـ . ماهراه TACC ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tactical air direction centre

مرکز مدیریت هوایی راهکنشی [علوم نظامی] تأسیسات عملیات هوایی تحت واپایش فراگیر مرکز واپایش هوایی راهکنشی مَه‌راه یا مرکز فرماندهی هوایی راهکنشی که ازطریق هواگرد و ارائۀ خدمات اخطار هوایی ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tactical air officer

افسر هوایی راهکنشی [علوم نظامی] افسر هوایی تحت فرماندهی نیروی آب‌خاکی که برنامه‌ریزی همۀ مراحل مشارکت هوایی عملیات آب‌خاکی و عملیات پشتیبانی هوایی نیروها را در مسیر و در داخل ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tactical area of responsibility or taor or taor

[زمین شناسی] هر منطقه مسئولیتى که از رده صحنه عملیاتى پایین تر باشد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tactical assembly area

منطقۀ تجمع راهکنشی [علوم نظامی] منطقه‌ای عموما خارج از تیررس توپ‌خانۀ سبک دشمن که در آنجا واحدها اقدامات مربوط به آماده‌سازی نهایی را انجام می‌دهند و پیش از حرکت استراحت ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tactical combat force

نیروی رزم راهکنشی [علوم نظامی] واحدی رزمی با پشتیبانی رزمی مناسب و برخوردار از امکانات پشتیبانی خدمات رزمی که وظیفۀ مقابله با تهدیدهای سطح سوم، یعنی نیروی پشت جبهۀ دشمن را بر عهده دارد ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

joint tactical information distribution system

[برق و الکترونیک] سیستم مشترک توزیع اطلاعات جنگی سیستم غیر متمرکز و مخابره ی داده ها در طیف گسترده که در ارتش آمریکا استفاده می شود . این سیستم روشهای frequency hopping , phase coding و time ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

advisable

قابل توصیه، مقتضی، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز سایر معانی: صلاح، مصلحت، عاقلانه، مصلحتی [ریاضیات] قابل قسمت، مقتضی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

expedient

مناسب، مقتضی، تهورامیز سایر معانی: سودمند، مصلحت آمیز، صلاح، مفید، مدبرانه، درخور، (مصلحت آمیز ولی نه اخلاقی یا منصفانه) ناگزیر، ناگزیرانه، رایزنانه، ستوهمند (انه)، مستاصل، از روی استیصال، ت ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

game plan

(قبل از آغاز مسابقه) نقشه ی عمل، نقشه ی حمله

دیکشنری انگلیسی به فارسی

prudent

محتاط، از روی احتیاط، با احتیاط، معقو ل سایر معانی: دوراندیش، هوشکار، مصلحت، مصلحت آمیز، صلاح، محتاطانه، (عمل) دست به عصا، حساب شده، سنجیده، حسابگر، سنجشگر، صرفه جو

دیکشنری انگلیسی به فارسی

recommendable

قابل توصیه سایر معانی: قابل توصیه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید