رفتگر، جاروکش سایر معانی: (آدم) زمین پاک کن، گردگیر، نظافتچی، بتحقیر کلفت kolfat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] استوانه ی سنبه کاری
[نفت] آزمایش سنبه کاری
[نفت] چاه تحت سنبه کاری
سوابیا (نام ناحیه ای در جنوب غربی آلمان که سابقا دوک نشین بوده)
[نفت] سنبه زدن
فنجان، جک زدن، سرزنش کردن سایر معانی: (در اصل) پسر، مرد، آدم (برای تاکید به کار می رود)، (ورق بازی) سرباز (knave هم می گویند)، (اتومبیل و غیره) جک، هر وسیله ی بلند کردن (در فواصل کم)، درشت، ...
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه
پاک کن، با چوب گردگیری پاک کردن، پاک کردن سایر معانی: با زمین شوی شستن یا پاک کردن، هر چیز همانند زمین شوی: سرپرمو، موی ژولیده، (ابزار) زمین شوی، (قدیمی)، اخم کردن، چهره در هم کشیدن، چوبی که ...
پاک کردن، ساییدن، مالیدن، ساییده شدن، اصطکاک پیدا کردن سایر معانی: (با دست یا حوله و غیره) مالش دادن، ماساژ دادن، مالاندن، برماسیدن، مشت و مال دادن، (با مالش و غیره) پرداخت کردن، صیقل دادن، ...
ملوان، دریا نورد، بحر پیما سایر معانی: ناوی